هر حیوان بسیارخورنده و اکول. (ناظم الاطباء). ستور که هر علف به مذاق او خوش آید: قاضی شهر بین که چون لقمۀ شبهه می خورد پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف. حافظ. ، آدمی که کمیت غذا خواهد نه کیفیت آن. (یادداشت مؤلف)
هر حیوان بسیارخورنده و اکول. (ناظم الاطباء). ستور که هر علف به مذاق او خوش آید: قاضی شهر بین که چون لقمۀ شبهه می خورد پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف. حافظ. ، آدمی که کمیت غذا خواهد نه کیفیت آن. (یادداشت مؤلف)
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است. طالب آملی (از آنندراج). بیاض گردن او دست را ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد. صائب (از آنندراج). رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است. صائب (از آنندراج)
کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل صفحۀ کاهی رخسارۀ ما خوش قلم است. طالب آملی (از آنندراج). بیاض گردن او دست را ز کار برد بیاض خوش قلم از دست اختیار برد. صائب (از آنندراج). رخ تو از خط مشکین رقم خطر دارد سیاه زود شود صفحه ای که خوش قلم است. صائب (از آنندراج)